از امروز به تمام دبستان های ایران شیر عنی شده میدهند
do you.
When you do everything and nothing happens...well have some expectation for everything to do you and shit happens.
با سس سفید
من میخوام زنگ بزنم پیتزا بیارن توام میخوای؟
-من تازه موهامو کوتاه کردم برام هندونه بگیر
نداره
-سلام ببخشید شما آقای هستید؟
بله
-مادرتون مرد
بخورم تورو. تو که چشمات رنگ توت فرنگیه
یه چیپس خریدم صدام میزنه حمید. بهش میگم من حمید نیستم من ناصرم. میگه بیا منو بخور منو بخور
سیخ سیخ جیگر
دو متر چرخ خیاطی خریدم توش هسته داشت. به فروشنده میگم اینکه توش هسته داره. برگشته بهم میگه زیپشو باز کنی هوا میره توش جا باز میکنه.
a long distance relationship
روزی شیخ اشک بر زمین میریخت مریدان آمدنت و طرح مسئله کردنت که چه شده؟
شیخ درنگی کرد و فرمود: معشوق ما خداست او هم همه جا هست الی در نظر ما.
مریدان عربده ها بکشیدند و یخه ها جر بدادند.
گوهر ناب علم
شیخ را گفتنت: یا شیخ در فلسفه ملاصدرا فی بین هیولای اولی و سمت الانس را
چگونه رابطه ای میتوان توجیح کرد؟
شیخ نگاهی کرد و فرمود: همه تان اخراجید بی ناموس های سگ.
مریدان خشتک ها چرک بکردند و عربده ها بزدند و ذکر گوه خوری بر لبان جاری
ساختنت.
مرد باخدا در جمع یاران
بفرمائید بشینید
-راحتم
گفتم بشینید. اینجوری نمیتونم کار کنم
-چشم. بفرما نشستم. خوبه؟
بله. کارتون چیه؟
-کارتون تام و جریه
نه جانم کارتون. کارِتون چیه. منظورم اینه که چجوری بزنم؟
-آهااااا خیلی بامزهای دمت گرم
هه هه. دستتو بنداز مرتیکه. میدم منشیم خارتو بگادا
-منشیتون چن سالشه؟
۲۱. شما چند سالته؟
-به شما ربط نداره
خب بگو ببینم مشکلت چیه؟
-میخوام ماشین بخرم
چرا؟
-زنم با دختر خالهاش مشکل داره
خب چه ربطی داره؟ ماشین میخوای چیکار
-یعنی تو میگی ربط نداره؟
نه برو آشتیشون بده
-اگه آشتی نکردن چی؟
زنتو طلاق بده. پشت موهاتو با تیغ بزنم یا ماشین کنم؟
داستانهای باورنکردی
یه روز آقای هیچکُک میره سر یخچال. بعد از چند روز یخچال میاد سرش. آقای هیچکُک به یخچال میگه چیکار میکنی؟ یخچال میگه خوبه هی یکی بیاد سرت؟ بعد دعوا میشه آقای هیچکُک میزنه یخچالو از برق میکشه. یخچال میگه خیلی بیجنبهای صد دفه نگفتم با سیم من شوخی نکن؟ آقای هیچکُک هم میگه ببخشید و باهم دوست میشن. بعد یخچال دست میکنه توش یه هندونه به آقای هیچکُک میده. آقای هیچکُک میگه بذار سر جاش یهو دیدی مهمون اومد. اینو که گفت یخچال دست کرد تو فریزر یه بستی هم بهش داد.
کباب خوب است
روزی شیخ کباب غاز میل مینمود مریدان آمدند و از او پرسیدنت: یا شیخ! تو
کباب میل میکنی حال که همسایه زیرینت سر گرسنه بر بالین نهاده؟
شیخ لقمه ای گرفت و آن را به زمین بیفکند و پایمال نمود. مریدان قبل از نعره
کشی پرسیدنت: یا شیخ! چه کردی؟
شیخ فرمود: به همسایه ام بگویید این آن لقمه سهم او بود، زمین سفت بود رد
نشد.
مریدان نعره ها بزدند و پایکوبی ها بکردند و سر ها به زمین بکوفتنت.
خاطراطرات
آقا اینو بگم، دیروز خانومم هراسون و آشفته و پریشون و داغون و سراسیمه و بیدرنگ و یه جورایی ازخدابیخبر اومد پیشم و درگوشم گفت: عزیزم، عاشقتم! الانم کار دارم باید برم!
منو میگی! اصن کف کردم،کارت میزدی خونم درنمیومد! میگفت آیا درخواست دیگری دارید؟حالا اینارو ولش کن، بهش گفتم تو عاشقمی؟
خدایی میگی؟ لامصصب چرا تا الان نگفته بودی خب من روت حساب وامیکردم اصن اون زمین شمالمونو میرفوختم، کسخل کردی منو زن حسابی!
گفت حالا باهم صوبت میکنیم من الان کار دارم باید برم، گفتم چه کاری؟ مگه تو کارمندی؟ تو عاشقی! اصن چه کاری بهتر از عاشقی، لخت شو ببینم، میخوام ببینم اون تبخال پشت کمرت خوب شده یا نه، اگه نشده بوس کنم خوب شه.
خلاصه تا اومد لخت شه، من عقب عقب چندمتر رفتم (حدود چارصد متر) و دورخیز کردم و با سرعت صوت (شایدم نور) دوییدم سمتش تا بهش بگم نه نمیخواد لخت شی بابا حالا ما یه کُسی گفتیم ولی دیگه دیر شده بود و آبرومون تو فرودگا جلوی مردم رفت
ولی از شانسمون یه دکتری اونجا بود میخواست بره خارج اومد گفت این تبخال خانومتون از کمخوابیه، و یه پماد داد بهم گفت اینو بزن پشت خانومت و بخواب روش یه هفته اگه خوب نشد بیا هر کُسی خواستی بهم بگو!
منو میگی! خعلی حال کردم، خانومممینطور
منو میگی! اصن کف کردم،کارت میزدی خونم درنمیومد! میگفت آیا درخواست دیگری دارید؟حالا اینارو ولش کن، بهش گفتم تو عاشقمی؟
خدایی میگی؟ لامصصب چرا تا الان نگفته بودی خب من روت حساب وامیکردم اصن اون زمین شمالمونو میرفوختم، کسخل کردی منو زن حسابی!
گفت حالا باهم صوبت میکنیم من الان کار دارم باید برم، گفتم چه کاری؟ مگه تو کارمندی؟ تو عاشقی! اصن چه کاری بهتر از عاشقی، لخت شو ببینم، میخوام ببینم اون تبخال پشت کمرت خوب شده یا نه، اگه نشده بوس کنم خوب شه.
خلاصه تا اومد لخت شه، من عقب عقب چندمتر رفتم (حدود چارصد متر) و دورخیز کردم و با سرعت صوت (شایدم نور) دوییدم سمتش تا بهش بگم نه نمیخواد لخت شی بابا حالا ما یه کُسی گفتیم ولی دیگه دیر شده بود و آبرومون تو فرودگا جلوی مردم رفت
ولی از شانسمون یه دکتری اونجا بود میخواست بره خارج اومد گفت این تبخال خانومتون از کمخوابیه، و یه پماد داد بهم گفت اینو بزن پشت خانومت و بخواب روش یه هفته اگه خوب نشد بیا هر کُسی خواستی بهم بگو!
منو میگی! خعلی حال کردم، خانومممینطور
خاطراطرات
آقا اینو بگم، دیروز داشتم تلمبه میزدم، یهو آقام اومد گفت جاکش لاستیک الان میترکه مگه کونِ دشمنته اینجوری تلمبه میزنی؟، میخوای بری دوچرخه سواری، نمیخوای بری کونده بازی که پسرهی نفهم، جنبه نداری تو؟
آقا اینو که گفت، تلمبۀ آخرو داشتم میزدم و تا اومدم بگم «نه! جنبه ندارم! تو که بابامی باید درست تربیتم میکردی وگرنه الان اینجوری جلوت تالامب و تولومب تلمبه نمیزدم و تو روت واینمیسسادم و مگه مغز خر خوردم که اصن تو این هوای بارونی برم دوچرخه سوای، همون میرم کونده بازی تا ببینم کی میخواد چی بگه تا من بزنم کونشو پاره کنم!» لاستیک ترکید و خونه منفجر شد و من و آبجی کوچیکم مردیم و فقط بابام زنده موند که اونم تا چن وخ دیگه میخواد شغلشو عوض کنه خدابیامزتش
آقا اینو که گفت، تلمبۀ آخرو داشتم میزدم و تا اومدم بگم «نه! جنبه ندارم! تو که بابامی باید درست تربیتم میکردی وگرنه الان اینجوری جلوت تالامب و تولومب تلمبه نمیزدم و تو روت واینمیسسادم و مگه مغز خر خوردم که اصن تو این هوای بارونی برم دوچرخه سوای، همون میرم کونده بازی تا ببینم کی میخواد چی بگه تا من بزنم کونشو پاره کنم!» لاستیک ترکید و خونه منفجر شد و من و آبجی کوچیکم مردیم و فقط بابام زنده موند که اونم تا چن وخ دیگه میخواد شغلشو عوض کنه خدابیامزتش
خشتک لی
مریدان شیخ را خفت کرده و از او پرسیدنت:
یا شیخ،
اولین خشتک دنیا
اسمش چه بود؟
شیخ ساعتی تفکر کرد و در آخر فرمود:
"لی وان"
مریدان چشم ها حدقه کردند و نعره ها
بزدند و صورت ها قرمز بکردند.
تاثیرات الخط
روزی شیخ مطلب کتابت مینمود، مریدان بر
او فرو شدند و پرسیدنت: یا شیخ چگونه میشود موش را به هویت دیگری تغییر بداد؟
شیخ اندکی درنگ فرمود و در آخر فرمود: نقطه
های شین را نگذارید.
مریدان عربده ها بکشیدند و بر سر ها
بکوفتنت. از آنجا موس اختراع شد.
گنده خری
شیخ روزی در بازاری طعام خرید مینمود،
مریدان شیخ را یافته و گفتنت: یا شیخ چه میخری؟
شیخ درنگی کرد و فرمود: مال خر میخرم،
ما هر گوهی میخوریم شما باید از آن اگاه باشید؟
مریدان جمله را ثبت بکردند و نعره ها
بکشیدند و مشت ها به دیفال بکوفتنت. و از آنجا شغل "مال خری" رایج شد
دانای کل
روزی مریدان شیخ را پرسیدند: یا شیخ،
داناترین مردم نزد شما کیست؟
شیخ بی درنگ گفت: آن کس که از همه
داناتر باشد.
مریدان خشتک ها مرطوب کرده کریه ها
بکردند و نشتی ها پیدا کردند.
ساختمانی دارای سه پنجره و یک درب
خانوادهی آقای هیچکُک اینها در طبقهی اول زندگی میکنند.
در همان ساختمان طبقهی سوم خانوادهی آقای بیچکُک زندگی میکند.
چه خانوادهای در طبقهی دوم زندگی میکند؟
چه خانوادهای در طبقهی دوم زندگی میکند؟
جواب: خانوادهای غیر از خانوادهی آقای هیچکُک و آقای
بیچکُک
بداهه گویی
روزی شیخ به گوشه ای جلوسیده بود مریدان
آمدند و گفتنت: یا شیخ...
شیخ بی درنگ فرمود: یا هیچ کس دیگه.
مریدان گریه ها بکردند و یقه ها بدریدند
و نعره ها بزدند و متواری شدند.
حق گفت و گزیده
مریدان شیخ را گفتنت: یا شیخ!
جایگاهی پدید آوردیم تا نظرات شما را در آن به گوش جهانیان برسانیم
شیخ فرموند: رادیو است؟
مریدان گفتنت: خیر یا
شیخ...وبلاگی است حقیر.
شیخ شاکی بشد و فرمود: پس گوه میخورید
میگویید گوش...هیچ احمقی به گوشش خواندن یاد نداده.
مریدان نعره ها بزدند و گریه ها بکردند و
جامه ها بدریدند.
اشتراک در:
پستها (Atom)